به جای برادر
در زمان خلافت مامون شخصی خلافی کرد.امر به گرفتاریش شد. او فرار کرد. برادرش را گرفتند و نزد مامون آوردند. مامون به او گفت برادرت را حاضر ساز. وگرنه تو را به جای او به قتل خواهم رساند. آن شخص گفت:ای خلیفه!اگر سرباز تو بخواهد مرا بکشد و تو حکمی بفرستی که مرا رها کند. آیا آن سرباز مرا آزاد می کند یا نه؟ گفت آری. گفت:من نیز حکمی از پادشاهی آورده ام که اطاعت او بر تو لازم است و به واسطه حکم او باید مرا رها سازی. گفت:آن کیست و آن حکم چیست؟گفت: آن کس خدای تعالی وحکم این آیه است:” و لا تزروا وازره وزر اخری” و هیچ گناهکاری گناه دیگری را متحمل نمی شود…. مامون متاثر شد و گفت: او را رها کنید که حکمی صحیح آورده است .